نوشته شده توسط : مهیار

 

سام من

فانوس یاد یک عزیز

روشن شده در شام من

فکرش در این دوران شده

کار تمام و تام من

تاریک و مبهم بود پیش از او

این شب زرفام من

من یاد او هستم و او

ورد زبانش نام من

آن قلب پاک و صادقش

همیشه بود خیال خام من

حالا دگر او هم شده

یک تگیه گاه و سام من

هر شب شهاب یاد او

می گذرد از بام من

در غربتم با یاد او

او هم اسیر دام من

بدون او من مرده ام

دیگر شده فرجام من

او خود نمی داند که هست

قوت برای گام من

او آمد شیرین شده

این زندگی بر کام من

 



:: موضوعات مرتبط: سام من , ,
:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد